این دل دردی دگر دارد
توضیحی ندارم
اصلا توضیحی ندارد
درد که پرسیدنی نیست یا حتی
هجران که گفتنی نیست
حال هی برای پنجره من بهار را بیاور
نمیبینی هزاران بهار را به تصویر کشانده ام
هست
تو هم هستی
و حجم بسیار دوست داشتنهایی که دارم
حال هی مرا دعوت کن به شادی
به این سطح نازل
پوسیدگی و هرز رفتن ارام لحظه های زندگی
گول نمی خورم
من که کبک نیستم نازنینم
عزیز دلم
این دل
افسرده نیست
پوچ نیست
این دل
دردی دگر دارد
تنهایی از جنس مشترک ندارد
مخاطبش
فعل بودن ندارد